..... در حالى که براى شناخت اینکه براى چه هستم، باید بدانم با چه چیزهایى هستم. از وسائلى که در یک اطاق هست مىتوان کشف کرد که این اطاق براى چیست و براى چه آفریده شده. از استعدادها و نیروهاى انسان هم مىتوان کشف کرد که او براى چیست و براى چه آفریده شده است.
براى من از سالهاى دور این سئوال که براى چه هستم طرح شده بود و به جواب بسته بندى شدهاش هم رسیده بودم و با شور و حال مىشنیدم براى تکامل، تا اینکه دورهى نقادى و عصیانگرى شروع شد و حرفهاى سربسته به تحلیل رسیدند و در برابر سؤالها، با حلم و تأنى، کار تحلیل آغاز گردید.
در این دوره بود، که به این نکته رسیدم که انسان در یک مرحله خودش را کشف مىکند و در یک مرحله، این معدن را استخراج و تصفیه مىکند و در یک مرحله به استخراج شدهها و آهنهاى تصفیه شده، شکل مىدهد و آنها را به صورت ماشینها و ابزارهاى گوناگون در مىآورد و به تکامل مىرساند. ولى مسأله در همینجا خلاصه نمىشود که پس از شکل گرفتن و به تکامل رسیدن، نوبت رهبرى کردن و جهت دادن به ماشینهاى تکامل یافته، مىرسد.