...به اینگونه بود، که یافتم انسان براى مسألهاى بالاتر از شکل گرفتن و تکامل یافتن باید بکوشد، چون تنها این کافى نیست که شکل بگیریم و در ابعاد وسیع ماده و معنا تکامل پیدا کنیم، زیرا با این تکامل یافتن، مسألهى بنبست و عبث و پوچى زودتر پیش مىآید و عمیقتر، مطرح مىگردد.
کسى که بهترین ماشین را و شکل گرفتهترین وسیلهها را و تکامل یافتهترین مرکبها را با خود دارد مسألهى بنبست و ترافیک و محدودیتها را بیشتر احساس مىکند و عمیقتر مىفهمد.
انسانى که در دو بُعد ماده و اخلاق شکل گرفته و به تکامل رسیده، اما جهت ندارد و راه ندارد، به بنبست و عبث و پوچى عمیقترى گرفتار خواهد شد و این بنبست و عبث و پوچى را دیگر نمىتوان با عرفان شرق هم درمان کرد و با هیپىگرى مداوا نمود، چون این عرفان، خود یک نوع تکامل براى استعدادهاى عظیمتر انسان است که پس از شکل گرفتن و تکامل یافتن، باید به دنبال راهى بزرگتر براى حرکت کردن و جهتى برتر براى دویدنش بود.
براى این انسان مسألهى جهت و صراط و مرکبها و رهبرىها و روش حرکت و منزلها، مطرح مىشوند و تنها استعدادهاى تکامل یافته در دو بُعد ماده و اخلاق مسألهاى را حل نمىکنند.