آن لحظهاى که انسان فکر و عقل و دلش را مثل ابزارها و ماشینهایش شکل بدهد، آیا آن روز این استعدادها شکل گرفته و به بنبست نشسته، بحرانهاى بزرگترى را سبز نمىکنند؟
انسان هنگامى آدم مىشود که به استعدادهاى شکل گرفتهاش جهت بدهد. براى این انسان، مکتبى، مکتب مىشود، که جهت حرکت و صراط و روش حرکت و ...را به او یاد بدهد و بیاموزد، بدون آنکه او را مسخ کند و او را در راه بغلطاند و یا بغل بگیرد.
با این دید بود که آیههاى اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ،اِنَّ اِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى و آیههاى اِهْدِنَا الصِّراطَ وَ اِنَّکَ تَهْدى الى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ و آیههاى مربوط به معاد و اینکه بهشت منزل است، نه مقصد و جَنَّات الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً، پیامهاى عظیمى همراه مىآوردند و نورهاى بزرگى بر سر راه مىریختند.
با این دید و پس از این حرکت فکرى وقتى به دنبال جواب سؤال سابقم که براى چه آفریده شدهام، قرآن رامىکاویدم، آیههایى از قبیل، أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً و اِنّا سَمِعْنا قُرآناً عَجَباً یَهْدى اِلى الرُّشْد و یا وَ لَقَدْ آتَیْنا اِبْراهیمَ رُشدَه مِن قَبل ووو روحم را به گونهاى گرفتند که تمام عصیانم به تسلیم رسید و یافتم که چگونه انسان پس از تشهد به تسلیم مىرسد و یافتم که این تسلیم از تمام عصیانهاى تاریخ عظیمتر است، که در چنین تسلیمى، تمام عصیانها شکل گرفتهاند و جهت گرفتهاند.
این تسلیمى است که عصیانها در آن به زنجیر بستهاند و در راهند.
قرآن کتابى بود که به انسان، نه تکامل، که رشد را هدیه مىداد. یَهْدى اِلى الرُّشْدِ.
قرآن کتابى بود که پس از شکل گرفتن، رهبرى کردن را مىآموخت، که رشد، رهبرى کردن استعدادهاى تکامل یافته است.