انسان از سرمایههایى سرشار است و با استعدادهایى همراه، از نیروهاى بدنى و عاطفى و غرائز فردى و اجتماعى و عالى گرفته تا مهمتر از این همه یعنى نیروى رهبرى اینها و جهت دادن به این همه استعداد.
انسانها گرچه در سرمایهها با هم تفاوت دارند اما در جهت دادن به اینها و رهبرى اینها همه با هم برابرند.
هر کس از تضاد استعدادها برخوردار بود و هر کس بشر بود ناچار از این جهت دادن و رهبرى کردن برخوردار است. خود این استعدادها مهم نیستند و کارى که با دست یا فکر یا نیروى عظیم خود انجام مىدهیم مهم نیست، بل مهم هدف و جهت این کارهاست که براى چه از اینها بهره مىگیریم و در چه راهى آنها را به جریان مىاندازیم.
با این دید دیگر اختلاف عملها و اختلاف استعدادها مسألهى ظلم و بى عدالتى را به دنبال نمىکشد. چون حکمت بر اساس نیازهاى گوناگونِ افرادِ گوناگون تهیه مىکند، در حالى که این گوناگونىها ملاک افتخار نیست و در حالى که از هر کس به اندازهاى که دادهاند باز دهى مىخواهند و در حالى که هنگام پاداش، نسبت سرمایهها و سودها را مىسنجند، نه سرمایهها را و نه سودها را.
در حالى که جهت این نسبت و هدف این کوشش را در نظر مىگیرند، که: اِنَّما الاَعمال بالنِّیَّات و لیس للانسان الاّ ما سَعى و لایُکَلِّفُ اللّه نَفْساً اِلاّ ما اتیها