کسى که عشق به حق دارد عاشق خلق مىشود و آنها را از بتها و طاغوتها و شیطانها نجات مىدهد، هر چند به درگیرى و مبارزه با آنها بینجامد، که براى مبارزه آماده است، چه در شکل روشنگریش و چه در شکل فریادگریش و چه در شکل پنهان کاریش و چه در شکل آشکار و مشخصش.
مؤمن نمىتواند بىتفاوت و یا سازشگر بماند. سازشگرى و بىتفاوتى با ایمان و بالاتر، با توحید نمىسازد
کلید تمام استقامتها، شکیبایىها و زایندگىها و سازندگىها و کارآورىها، کلید این سه مرحله، همان ایمان است.
کسى که عاشق حق شد، عاشق خلق مىشود، که: عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست. و این عشق مىشود زیربناى مبارزه و امر به معروف و نهى از منکر. کسى که عاشق شد، خواستار بهروزى و بهزیستى و رشد و حرکت و کمال معشوق است و در این دید حتى یک پر سبزى و یک لقمه نان و یک ورق کاغذ هم هدر نمىشود و ضایع نمىگردد، که باید هر چیز به رشد خود و کمال خود برسد و این خوددارى از اسراف بر اساس این اعتقاد استوار مىشود نه فقط بر اساس یک بخل و یا یک دید اقتصادى.
و کسى که یک پر سبزى را هدر نمىکند و اسراف نمىکند، چگونه مىتواند شاهد از دست رفتن استعدادهاى خلق باشد، چگونه مىتواند خودش باتلاق خلق بشود و آنها را مطیع و مرید و بردهى خود بسازد و چگونه مىتواند که شاهد اسارت و بردگى و در باتلاق رفتن خلق باشد و آرام بگیرد.
وَالْعَصْرِ اِنَّ الْاِنْسانَ لَفى خُسْرٍ، اِلاَّالَّذینَ آمَنُوا، در تمامى دورهها انسان در خسارت است مگر آنهایى که به هدفى و به عشقى رسیدهاند و به آن سو گرویدهاند. انسان مادامى که هدفى ندارد آهسته آهسته راه مىرود و مىلنگد و حتى مىنشیند و مىپوسد، اما هنگامى که کارى پیدا کرد حتى تا حد توالت رفتن و به مستراح رسیدن، آن وقت سرعت مىگیرد و مىشتابد و از تمام امکاناتش بهره مىگیرد.
هدفها و گرایشها، ما را از رکود و احتکار نجات مىدهند، اما این کافى نیست، چون پس از احتکار، جهنم اسراف در سر راه است.
هر هدفى تا اندازهاى استعداد ما را به کار مىکشد و سرمایههاى ما را بارور مىکند، باید در انتخاب هدف سنجید و اندیشید تا هدفى بیابیم که تمام استعدادهاى ما را بارور کند و تمام نیروهاى نهفته و پاهاى پنهان ما را بیرون بکشد.