شروع حرکت تو که ضرورت حرکت از آن مایه می گیرد از لحظه ای است که می فهمی از همه ی چیزهایی که با آن ها مأنوس هستی بزرگتری.
بزرگتری،چون آنها به تو ختم شده اند.تو میوه ی این درختی وهیچ وقت به ریشه وخاک وسنگ برگشت نخواهی کرد.
انسان می تواند رشد خود را آغاز کند و شکل خود را بیابد،اما عواملی در درون و در بیرون،او را مسخ می کنند و او را به شکلی دلبخواه در می آورند.اینها آنگونه که می خواهند انسان را می سازند،نه آنگونه که باید.
انسان باید بر اساس استعدادهایش شکل بگیرد،نه بر اساس هوسهایش. وبا این دید،کسی می تواند به شکلدادن انسان دست بزند که از استعدادهای او، و از قلمرو استعدادهایش،آگاهی داشته باشد.
فکرم فقط در حساب خانه و اجارهاش کلنجار مىرود و عقلم دخل و خرج را مىسنجد.
و ارادهام در این تکرار خوردن و خوابیدن و خوش بودن، گرفتار شده است. از خودم و سرمایههایم ماندهام. اگر اینها را شناخته بودم، دیگر به کم قانع نمىشدم و اگر تجارتها و سودها را محاسبه کرده بودم، هیچگاه دوبار ضرر نمىدادم و از یک سوراخ دو بار گزیده نمىشدم. من با این همه پا، فقط تا توالت و آشپزخانه رفتهام و با این همه سرمایه، فقط بوق حمام خریدهام، آن هم در دهى که حمام ندارد و قدرت جذب این همه بوق را ندارد.
من از خانهى وسیع وجودم با قسمتهاى گوناگون و اطاقهاى متعدد، فقط به مستراحش چسبیدهام و به آن مشغول شدهام، در حالى که باید تمام این اطاقها منظم مىشد. همان طور که دست و پا و موى و اندامم را منظم مىکنم و پرورش مىدهم، باید دل و مغز و فکر و عقل و ارادهام و روحم را پرورش مىدادم و در جاى خود مىنهادم و در جاى خود به جریان مىانداختم